وقتی بیایی...
توای بزرگ ترین ستاره ام ،طلوع کن
تو سرمه حقیقتی
به روی پلک چشم من
تو چشمه سار زندگی
میان سوره زار مرگ
ببین،شکل زندگی چگونه مسخ می شود
در این فضای تنگ تار
که انتظار می کشد،طلوع یک ستاره را...
انتظار بهانه «نشستن» نیست بلکه تنها انگیزه«ایستادن » است.
آمدن تو افسانه نیست.
تو بازخواهی گشت که اگر انتظار آمدنتان نبود
این همه «ایستادن» و کوچه های شهررا برای رسیدن به «عدالت و آزادی» آذین بستن معنایی نداشت.
وقتی بیایی، من همه رنج های این روزها را، همه بی مهری ها را، همه قفس ها را وهمه تازیانه ها را آغوش تو خواهم گریست تا اشکهایم شهادت دهند که برای رسیدن به روزی که آرزوی تو بود چه ها کشیده ام...
وتو باورخواهی کرد همه ی سال های انتظارمرا.