تصور کردم درکنار ساحل به همراه خدا قدم می زنم.
چشم اندازی از زندگی خودم در آسمان دیدم.
در هر قسمت، دو جای پا بر روی ماسه دیدم.
یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا
هنگامی که آخرین تصویر زندگیم را دیدم
به جای پای روی شن نگاه کردم
دیدم که چند زمان در زندگیم فقط یک جای پا بیشتر نیست.
در یافتم که در سخت ترین نقاط زندگیم اتفاق افتاده،
برای رفع ابهام از خدا درباره آن سوال کردم.
خدایا، فرمودی که اگراز تو پیروی کنم ( ایمان بیاورم)، هیچ زمانی مراتنها نخواهی گذاشت.
اما دیدم که در دوران سخت ترین زمان زندگیم تنها یک جای پا وجود دارد.
من نمی فهمم چرا زمانی که من بیشترین احتیاج را به تو داشتم تنهایم گذاشتی؟
خدا در پاسخ فرمود": فرزند محبوبم، تو را دوست دارم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت.
در طی زمان های سختی هنگامی که یک جای پا می بینی
در آن لحظات تو را به دوش کشیدم"